قتل به نامِ ناموس، به کامِ حاکمیت
قتل به نامِ ناموس، به کامِ حاکمیت

قتل به نامِ ناموس، به کامِ حاکمیت

 

رزرین کمانگر

قتل های ناموسی« قتل به نام ِ شرف و آبرو»، جنایت بزرگی است که درمحیط « جامعه و کمی کوچکتر، خانواده»، تحت تاثیر ساختار مردمحور و پدرسالار، به وقوع می پیوندد. در کشوری همچون ایران، این جنایت تازگی ندارد، اما گاها از برزبان آوردن آن، چشم پوشی می شود. قتل هایی که در سراسر ایران به وقوع می پیوندد و تنها به یک شهر و روستا محدود نیست و در سراسر ایران صورت می پذیرد. اما چرا در این موقعیت، در این روزهای گرم مبارزه که پیشاهنگی زنان در سراسر ایران، به نمونەای برای همە مبدل شده است، روز به روز این قتل ها رو به فزونی ست؟ در مقابله با آن چه باید کرد؟ اصلا این جنایات چگونه صورت می گیرند؟ دولت و حاکمیت، تا چه اندازه در تعمیق این مساله نقش دارد؟ این مقاله سعی دارد به عوامل ارتکاب به چنین قتل هایی بپردازد و از راهکارهای مبارزه با آن صحبت نماید.

موثرترین عامل ارتکاب قتلهای ناموسی درچیست؟

ساختار فوق العاده خشن نظام مردسالار و جامعه ی متاثر از آن، تعاریف بسیاری از زنان ارائه داده اند که از جوهره و ذات شان به دور است. زنان در این تعاریف، ملکی هستند که باید برای شان و به جای شان تصمیم گرفت، بهترین زنان از دیدگاهِ ذهنیت مردسالار، زنانی هستند که این تعاریف را قبول نموده باشد و «بله چشم قربان » گوی خوبی برای شان باشد. دقیقا تعریف ناموس، از این ذهنیت سرچشمه میگیرد. زن به ملک مرد و ناموس او مبدل می شود، بنا بر این تعاریف، مرد به اصطلاح برای دفاع از ملک خود، جانش را می گیرد!!!! با توجه به ریشەی این جنایت، مشاهده می شود که بدترین، وحشتناک ترین و افراطی ترین شیوه ی خشونت علیه زنان در خانواده است. از تعریف زنان در قالب و فرمِ مردسالارانه سخن به میان آمد، اما تعریف همین ذهنیت برای مردان چیست و چه وظایفی را برای شان محول نموده است؟ ماموریت و وظیفه ی مردان خانواده، تحت کنترل قرار دادن و محدود کردنِ زنان محسوب می‌شود. البته که علاوه بر قانونِ زن ستیز که حقی را برای زنان نمی‌شناسد، دین، مناسبات و ضدفرهنگ مردسالاری در خانواده ها، این روابط و ضوابط را محکم تر می‌کند. هر چه که می‌گذرد، این تعاریف عمیق تر گشته، بطوری که به مرور زمان و نسل به نسل ، محافظت از زنان به نام ناموس، به نماد آبرو و شرف مردان تبديل شده و هر كـس كه در این مورد غفلتي بکند، بي آبـرو و بـي  غيـرت خوانـده مـي شـود و مـورد سرزنش ديگران قرار مي گیرد. بنابراين، به مرور زمان حساسيت زيادي در اين چهارچوبِ محافظت و مراقبت به وجود آمد و زنان در چهارچوب خانه، بیشتر حبس گشتەاند، تا لطمـه اي بـه آبـروي مردان وارد نشود!!!! چرا که این لطمه، به معنای اعمال و رفتارهای ضدناموسی، بی عفتی، بدنامی، فضیحت و … تلقی می شود. بدون شک، این بار برای پاک کردن لکەی ناموس دار، این بار واژه ناموس، از طریق کنترل نظام مند، وارد عمل می شود.

قاتل مجرم است، یا فرد به قتل رسیده؟؟؟

اعضاي اين جامعـه_ منظور جامعه ای که در این چهارچوب تعریف گشته است_، خدشه دار شدن شرف و آبروي خود را دردناك تر از، از دست دادن و يا مـرگ عزيـزشان تلقي مي‌كنند. . بسيار جاي تعجب است كه قربانيان ايـن جنايات معمولاً دختران و زنان بيگناه هستند نه مرداني كه دست به تجاوز زدەاند. كشته شدن زنان و بالاخص زنان جوان، در اينگونه قتل ها هيچ اثري ايجاد نمي كند و حتـي گـاهي گفتـه ميشود كه حق آنها بوده است. ضمن اينكه اين قتل ها بسيار فجيع بوده و برخلاف همەی  قتل ها، قاتل فراري نيست و به راحتي خود را معرفـي مـي كنـد و خـانوادة مقتـولان نيـز گاها خواستار مجازات قاتل نيستند و حتي در مواردي، قتل را وظيفة قاتـل دانسـته و براي كاهش مجازات او تقاضاي عفومي كنند پس به عبارتی می توان گفت که بیش تر اوقات قتل ناموسی، نه تنها جرم به حساب نمي آيند، بلكه به عنوان اقدامي مشروع بـراي پاسداري و دفاع از ناموس و شرف تلقي مي‌شوند. این وضعیت بر ضد جامعه و به نفع دولت است. بنگریم، بویژه به چند دهه ی اخیر، فتواهای گوناگون بسیاری صادر شده است که محتوای تمام این فتواها، وابسته نمودن زن به مرد و تحت کنترل قرار دادنِ او به هر شیوه ای است. بعبارتی فتواهای صادر شده و قانون زن ستیز حاکمیت پشتیبانِ چنین افرادی هستند. نمونەی بارز در چندروز گذشته، عضو جامعه روحانیت مبارز و نماینده ادوار مجلس گفت: «زنِ باحجاب صاحب دارد و صاحبش هم شوهرش است. اما خانم بی حجاب یعنی معلوم نیست، متعلق به چه کسی است؟ »خب، چنین ادبیاتی از یک ذهنیت بر می آید، ذهنیتی که راه بر سرکوب و نابودی زنان می گشاید.

وجدان جمعی، مدت هاست که به درد آمده

مسالەی قتل به نام شرف، مدت هاست که صورت می پذیرد، اما برای وضعیت کنونی و با گذشتِ بیش از ده ماه از انقلاب ژن ژیان ئازادی، غیر قابل قبول است. آغاز این انقلاب، از سوی زنان بود و برای مبارزه با ذهنیت مردمحور و پیرسالار حاکمیت،روز به روز گسترش یافت. حاکمیتی که قانون را مردانه نوشته، خانه را به محلِ استقرار و حکمرانی خود مبدل ساخته، از عرف و عادت و سنت نیز به عنوان ابزار مشروعیت و تداوم بخشی به خود، استفاده می نماید. ذهنیتی که تا حال، بنام قانون، جنایات بسیاری را انجام داده است، به اسمِ ناموس، از جنایات بسیار دیگری چشم پوشیده است. اما چه کسی این ذهنیت را در خانه و خیابان، در زندان و دانشگاه، در مدارس و مکان های عمومی، اجرا می سازد؟ دولتمردان، اعضای خانواده از جمله پدر، برادر و همسر، افراد وابسته به رژیم_مامور اداره ی اطلاعات، بسیج و سپاه_ و … که نبودِ این ذهنیت را، به معنای مرگ خود می پندارند، حال برای بقای آن، هر کارِ غیرممکنی را ممکن می سازند و هر جنایتِ عظیمی را آن چنان پر و بال و معنا می دهند که گویی کاِرِ بسیار مقدسی انجام شده است. در طول 2 سال گذشته، 165 زن، توسط مردان خانواده به قتل رسیده اند، این در حالی است که در طول یک سال گذشته، دیدیم که چگونه زنان با صیانت از شلیررسولی در مریوان و پس از قتلِ حکومتی ژینا امینی، نشان دادند که فرد و یا ذهنیتی شریف، هیچ گاه به زنان حمله نمی برد. ده ماه است که رژیم دیکتاتور ایران، تمام راه های تنفسی زنان را مسدود کرده، آنان را در تنگنا قرار می دهد و سعی در حذفِ فیزیکی شان دارد. همزمان با گسترش انقلاب، رژیم، یک دم از پای ننشست و به شیوه های گوناگون بر زنان، حمله برد. دخترا ن جوانی که در طول این ده ماه، با انواع و اقسامِ حمله، دست وپنجه نرم کردند، دیروز توسط باران مواد شیمیایی در مدارس، جان بخشیدند، امروز هم، از طرف پدر، برادر و همسران شان، به قتل می رسند. نفرت و هراس رژیم از نیروی زنان، مشخص و مبرهن است. زنان در طولِ این ده ماه، متحدانه یک «نه»ِ قاطع را به رژیم گفتند و این دقیقا یعنی ردِ هر تعریفی بنام ناموس، قانون، شرف، آبرو و سنت!

مدت هاست که وجدان عمومی به درد آمده است. مدتهاست که زنان، زندگی می آفرینند. مدت هاست که نشان دادند که زندگی را با زیبایی خواهند آراست و مرگ را قبول نخواهند کرد. پدران کشتند، رژیم کشت، اما آیا زنان سکوت کردند؟ خیر، هنوز هم زنان فعالیت می کنند،دلگرم تر ازگذشته! آنان به صدای هم مبدل می شوند، زیرا که می دانند، با مرگِ هر زنی، حیاتی می میرد. از این پس نیز این طور خواهد بود. مبارزه ی زنان دیگر سن و سال، مذهب و ملیت نمی‌شناسد. آنان بخوبی می‌دانند که سیاست های نظام روز به روز بدتر می‌گردد، پس هیچ انتظاری از این رژیم ندارند که تغییر و تحولی مثبت انجام دهد، کمااینکه تا به امروز هم، تنها در این راستا گامی برداشته نشده است، بلکه بر عکس، روز به روز به وحشیانه ترین شیوه ی ممکن، حمله می برد، غافل از اینکه زنان بار امانتی را به دوش گرفته که بسیار سنگین و گرانبهاست.

البته که پیشاهنگی زنان در طولِ این ده ماه، تاثیر بسیاری در آگاه سازی جامعه داشته است، مردان بسیاری در طول این ده ماه، همراه با زنان، مبارزه کردند، بسیاری نیز شهید گشتند. آنان در واقع معنای راستین و حقیقی حیات را نشان دادند. پدران بسیاری در طول این ده ماه، بر سر مزار شهدا از اراده ی زنان می گفتند. مگر این اراده و پیشاهنگی زنان نیست که این تغییر را بوجود آورده است، پس چرا در جایی دیگر، پدری به نام شرف و ناموس، دخترش را به قتل برساند؟ چرا دختران باید از گفتن حرف هایشان به خانواده در هراس باشند؟ آنچه روشن است، مبارزه ی بی امان زنان در ایران است. این رژیم، قصد پایان بخشیدن به سیاست های زن ستیزانه اش را ندارد، پس زنان این امرِ ناتمام را تمام خواهند کرد. آنان با آموزش و سازماندهی خود، سعی در آگاه سازی بخش های دیگر جامعه می نمایند. جامعه ی اخلاقی نیز با کشتن زنان، بوجود نمی آید، اخلاق زندگی می آفریند، به قتل نمی رساند، جان می دهد، جان نمی گیرد، اخلاق جامعه را زنده و سرپا نگه می دارد، آن را به قهقرا نمی کشاند. اخلاق عمر جامعه ی آزاد را طولانی و از عمر دولت-ملت ها می‌کاهد. پس به نام ناموس نباید کسی کشته شود و نباید نامش معیار اخلاقی نهاده شود.

و سخن آخر

برای برساخت جامعه ای اخلاقی و حیاتی آزاد، مبارزه ای عظیم لازم است که زنان و جوانان نیز پیشاهنگان آن باشد.

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط