رامتین صبا
فرمان نسلکشی و قتلعام کُردها به دست خمینی در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸ یک جنایت علیه بشریت و جنگی بود که علیه کردها قبل از جنگ با عراق آغاز گشت. خمینی اول از همه مناطق ایران به شرق کردستان با هدف پاکسازی کامل و منع آزادیها و نابودی دمکراسی هجوم برد. این قتلعام و یورش اساسا همزمان بود با موج بسیار گستردهای از اعدامهای صحرایی و کشتارهای وحشیانه علیه آزادیخواهان و دگراندیشان. درواقع اول انقلاب ایران، دوره کشتارگری علیه خلقها و ملیتهای غیرفارس بود. رژیمی تئوکراتیک که تازه قدرت را تصاحب نموده بود، با هوس انحصار کامل همه امکانات و حوزهها و عرصهها، سلطه بر همه خلقهای ایران را همانند رژیم پهلوی ادامه داد. کشتار ۲۸ مرداد گذشته از جنگ علیه ملیتها، یورش به همه پیروان مذاهب غیرشیعه نیز بود. رژیم با زدن برچسب «ضدانقلاب» به هر طیف مخالفی یورش میبرد و پاکسازی میکرد. در مردادماه هنوز قدرت خمینی و طرفدارانش کاملا تثبیت نشده بود، پس چون همزمان دولت مهدی بازرگان و عواملش برسر کار بودند و خود را انقلابی نمینامیدند، پس میتوان گفت که جریانهایی هم که طرفدار خمینی نبودند ولی بصورت موازی در قدرتگیری دخالت داشتند، دستشان به خون کُردهای آزادیخواه و خلق بیگناه آلوده شد. مهدی بازرگان و جریانش در دوران پهلوی یک انقلابی نه بلکه یک جریان اصلاحطلب بود ولی با شکلگیری انقلاب و فروپاشی پهلوی، با فرصتطلبی خویش جایگاهی در دمودستگاه خمینی یافتند و با قتلعام کُردها در ۲۸ مرداد، ظاهرسازانه پایبندی خود به انقلاب را اعلام داشتند. فرماندهی کل قوای ایران آن موقع تحت قدرت و اختیارات خود خمینی بود لذا به آسانی از دولت بازرگان بعنوان ابزار قتلعام استفاده نمود.
باید اکیدا اذعان داشت که «سنت صدور فتوای جهاد برای کشتار» با فتوای جهاد خمینی علیه کُردهای آزادیخواه ترویج یافت و به رویه و فعل همیشگی رژیم تئوکراتیک شیعی مبدل گشت. در مردادماه ۱۳۵۸ قیام کُردها به اوج رسیده بود و خلقی بود ولی خمینی با استفاده ابزاری از مقوله دین و مذهب، قیام خلق کُرد را «حرکت اشرار» نامید و با این مشروعیت دینی سیاسی، دست به قتلعام زد. همان خلق کُرد در همه شهرها به پاخواسته و رژیم پهلوی را ساقط نمودند و خمینی علیه همان خلق دستور کشتار صادر کرد. این خلق قبل از کشتارگری خمینی، انقلاب ایران را بخاطر اینکه خلقها آن را شکلداده بودند، تأیید کردند، ولی خمینی به این صداقت کُردها باور نکرد و تحمل آزادگی آنها را نداشت. تنها جرم و گناه کُردها این بود که حاضر نبودند از زیر یوغ ستم پهلوی رهاشوند و باردیگر زیر یوغ دستگاه ظالمانه خمینی باردیگر تحت ستم قرارگیرند. بنابراین کشتار ۲۸ مرداد اثبات کرد که ستم ملی در حق کُردها با آمدن خمینی نه تنها رفع نشد، بلکه تشدید هم گشت. خود رژیم پهلوی
در بحبوحه قیامهای مردمی به چنان کشتار گستردهای دست نزده بود ولی خمینی به آن جرأت کرد.
از آن موقع تاکنون مزورانه از برچسب تجزیهطلبی علیه آزادیخواهی کُردها استفاده سیاسی میشود. مجری برنامههای نسلکشانه خمینی همان گروه موسوم به «شورای انقلاب» بود که کمیتههای خود را از میان نظامیان بیرحم و روحانیونی با کاراکتر جلاد منصوب کرده بود. عمال خمینی و حتی رسانههای تصاحبشده او، از بهمن ۱۳۵۷ الی مرداد ۱۳۵۸ جهت نفرتپراکنی علیه کُردها و بهانهتراشی برای یورش به شرق کردستان، مدام اعلام میکردند «کردستان تجزیهطلب است و اعلام استقلال کرده». تمامی برنامههای خمینی در برابر اراده و خواست کُردها برای کسب آزادی، دسیسهچینی جهت حمله به شرق کردستان بود. در آن دوره هیأت چندنفره ایران به مهاباد و سنه سفر کرده بود و داریوش فروهر که بعدها بدست عمال خامنهای کشته شد، اثبات کرد که انگ تجزیهطلبی علیه کُردها دروغین است و توسط طرفداران خمینی شایعه شده. آنچه خمینی رد و انکار مینمود و به شیوه کشتارگری مهر رد بر آن میزد، مقوله خودمختاری کُردها بود که در زمان پهلوی حل نشده بود و خمینی هم تمایلی به حل آن نداشت. کشتار ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ اولین کشتاری نبود که خمینی انجام داد، بلکه قبل از آن، در ۹ اسفند ۱۳۵۷ یعنی یکماه پس از سرنگونی پهلوی، خلقمان در مریوان به راهپیمایی طولانی دست زدند که خمینی آشکارا در مقابل چشم جهانیان راهپیمایان را قتلعام کرد. گروهی که به راهپیمایان مریوان یورش بردند، همزمان شعار لاالله الااله سرمیدادند و قرآن حمل میکردند. قرآن را ابزار مشروعیتبخش کشتار مردم بیگناه قراردادند. در روز ۲۷ همان ماه هم معترضان مدنی در شهر سنه با تیراندازی مستقیم نظامیان حکومتی کشتار شدند. یک روز بعد رژیم خمینی هواپیمای جنگی فانتوم و تعدادی هلیکوپتر را به آسمان شهر سنه فرستاد و شهر وحشیانه بمباران شد. خمینی در این کشتارها، از گارد جاویدان شاهنشاهی پهلوی برای حمله استفاده کرد. در ۲۹ اسفند این گارد با استفاده از هلیکوپتر و گسیل نیرو از کرماشان، ۷۷ نفر را قتلعام کرده و دهها تن را مجروح و یا به اسارت درآوردند. در سال ۵۷ با مداخلات تهران، پس از چند بار کشتار، استاندار تهران انتخاب، و «شورای موقت انقلاب سنه» منحل و «کمسته موقت اداره شهر» جایگزین آن شد که به نفع دولت بود. خارجساختن شورای موقت انقلاب سنه که در دست کُردها بود، یک گام سیاسی و یک ترفند بزرگ بود و مسئولین کُرد را با آن فریب دادند. هیأت اعزامی تهران با سرکردگی طالقانی با آن ترفند، توافق تنظیمشده با کُردها را به نفع رژیم صورت داد.
چه بسا قبل از قتلعام ۲۸ مرداد، در روز ۲۶ مردادماه ۱۳۵۸ در شهر پاوه بین تودههای خلقی و نیروهای سرکوبگر رژیم خمینی درگیریهایی ناشی از حملات گسترده نظامیان روی داد. در آن جنگ، مصطفی چمران عامل اصلی خمینی به کشتار و سرکوب دست زد. وقتی رژیم در آن روز با وجود بکارگیری نیروی هوایی و حملات هوایی قادر به تصرف شهر نشد، خمینی بعنوان فرمانده کل قوا با همدستی دولت موقت تصمیم به حمله همهجانبه گرفتند و در پاوه کشتار گسترده صورت گرفت. خمینی نمایندگان خلق را سران اشرار لقب داد و با تصرف پاوه، بهانه حمله به سایر شهرها را بدست آورد. صادق خلخالی جلاد برگزیده خمینی بود که اعدامهای دستهجمعی را با اعدام ۱۲ نفر از پاوه به اوج رساند و به سایر شهرهای شرق کردستان تسری داد. خلخالی در روز ۲۹ مرداد ۹ نفر را در شهر سنه بدون دادگاهی به جوخه اعدام سپرد. اعدام ۱۱ نفر از جوانان مبارز در روز ۵ شهریور سال ۵۸ در فرودگاه سنه یکی از مشهورترین جنایات خلخالی است که همچنان در حافظه خلقکُرد باقی مانده است. سپس در ۱۱ همان ماه در روستای قارنا واقع در موکریان کشتار گسترده دیگری صورت گرفت. پیام خمینی، خلخالی و بنیصدر در آن ماهها، «جنگ و شمشیر» علیه خلقکُرد بود.
جنایات رژیم خمینی در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ اوج سیاست نسلکشی رژیم جدید بود که موجب اشغال تمامی شهرهای شرق کردستان و ویرانی خانه و کاشانه مردم شد. پایههای حکومت مذهبی خمینی
با کشتار و اعدام کُردها تحکیم یافت. این تحکیم ظالمانه قدرت و کشتارگری در ۲۸ مرداد، کُردها را برآن داشت که برای آزادی خویش از از زیر یوغ این جنایتکاران، تدابیری اخذ کند و مبارزات جدیدی را آغاز نماید. مبارزات کُردها طی چندماه رشد یافت اما رژیم اینبار بصورت گستردهتر به حمله دست زد که به جنگ ۲۴ روزه سنندج در آبان سال ۵۸ مشهور است. خلقکُرد در برابر آن جنایات و نسلکشیها بارها به تجمعات، راهپیمایی، قیام فراگیر، اعتراضات کارگری، تأسیس و فعالیت تشکلهای مدنی و شوراهای محلی شهری و روستایی انقلاب دست زد ولی خمینی تاب تحمل آن را نداشت و بیرحمانه به پاکسازی آن دست زد. رویدادهای آن دوره که با فرمان خمینی رقم خورد، سندی قطعی تاریخی در خصوص جنایات خمینی و جمهوری ولایی ایران است . بستر سیاسی و اجتماعی آن روز، بستر قیام و انقلاب کُردها خارج از دستگاه خمینی بود که انقلاب را مصادره کرده بود. از جمله مطالبات کردها کسب خودمختاری، به رسمیت شناختن زبان کردی در کردستان و تدریس آن در همه مقاطع تحصیلی منطقه، آزادی مطبوعات، تضمین حقوق انجمن ها و فعالیت های اتحادیه ای و … بود. بخاطر اینکه کُردها به رفراندوم ۱۲ فروردین رژیم جواب منفی دادند، خمینی تصمیم به انتقام ظالمانه گرفت. رفراندوم قبل از پذیرش رسمی حقوق برحق کُردها برگزار شد و قبل از آنها دهها کشتار در شرق کردستان صورت گرفته بود، بنابراین خلق کُرد حق داشتند به چنان رژیم غاصب تازهبهدوران رسیدهای باور نکنند. حرکتها و سازمانیابیهای پیشروانه کُردها جهت زدودن آثار ظلم و ستم آن روزها به هیچوجه به مذاق خمینی و دولت موقت خوش نمیآمد. کُردها حتی انتخابات مجلس خبرگان رژیم قبل از به رسمیت شناختن حقوق دمکراتیک خویش را رد کردند. چند روز قبل از کشتار ۲۸ مرداد، در روز ۱۲ فروردین کُردهایی که در انتخابات برخی استانها شرکت کرده بودند، به عوامل خمینی نه بلکه به نمایندگان سازمانها و احزاب کُرد رأی دادند که این امر موجب خشم بیشتر خمینی شد. در آن بحبوحه شرق کردستان سرزمینی امن برای همه احزاب و سازمانهای ایرانی مخالف رژیم خمینی شده بود و همگان، کارشکنیهای مکرر اسلامگرایان خمینی در انتخابات مجلس خبرگان که وظیفه نوشتن قانون اساسی جدید را برعهده میداشت، برنمیتابیدند. نه تنها در شرق کردستان بلکه در شهرهای ایران از جمله تهران دهها تظاهرات بر ضد خمینی و زیادهخواهیهای او برگزار میشد و بیش از پیش خشمگین میگشت. خمینی برای اینکه کردها را کشتار و سرکوب کند و با یک تیر دو نشان را بزند، هدف دیگر خود را زهرچشم گرفتن از مخالفان خود در تهران دانست. لذا فرمان حمله به کردها را صادر کرد.
ازجمله معایب آن دوره، فقدان یک سازمان و حزب کُردی فراگیر و متحدساز بود، زیرا چندحزبی و چنددستگی و تجزیه نیروی واحد جامعه میان احزاب و سازمانها و جریانهای کُردی موجب شده بود که یک جبهه متحد و واحد علیه رژیم خمینی وجود نداشته باشد. بنابراین منطقهگرایی نیروها با اهداف سیاسی متضاد و منافع متفاوت موجب رقابت و رشک و تنش میان خود آنها بر سر قدرتگیری میشد و رژیم ایران نیز از این موقعیت و وضعیت آشفته احزاب و سازمانهای کُردی سود برد.
خمینی آشکارا پیبرده بود که جریان سیاسی و مذهبی او در شرق کردستان هیچ یایگاهی میان جامعه و تودههای آن ندارد، پس عوامفریبانه و دسیسهجویانه تنها راه قدرتطلبی را یورش و کشتار در یک فرصت مناسب دانست. امروز باوجود گذشت ۴۴ سال از آن کشتارها، که از سال ۵۷ الی ۵۹ انجام شد، آسیبهای جدیای قبل از شروع جنگ با عراق به شرق کردستان و خلقکُرد وارد شد. هنوز هم پس از گذشت چند دهه زخم آن سرکوب و کشتارها ناسور است و بر پیکر همه شهرهای شرق کردستان باقی است.