ابرهای فوریه سراسر آسمان آبی را فرار گرفتهاند. چنانكه پرتوهای خورشید درخشان را در خود پناه داده باشد: دیدن این ابرهای سیاه در پهنای آبی روح مرا به صلیب ميكشد. شاید هم آ...
روزرین كمانگر — شب بود و خاموش؛ دلها یخ زده بودند آن آههایی که برمیخواستند از نهاد، دگر سرما را نمیشكاند. 2 فوریه فرا رسید ظلمت همه جا را فرا گرفته بود؛ دیر زمان كه شب...
هاوین آرمین — زنی که الهه مقدس وآغازگر زندگی طبیعی بود آفریدگار بود اما چه افسوس که بسیار دردناک است امروز آن الهه مقدس برده مرد حقهباز شده است. ذهنیت پنج هزار ساله مردس...
رۆزەرین شاهۆ — کرمانشان شاری شیرینم”، نمیدانم هنگامیکه قدیسان تو را به این نام میخواندند، اوضاع امروزت را پیشبینی میکردند و یا میدانستند تلخی روزگار طعم شیرینت...
هیوا آرگش بمان، ای صبورتر از سرزمینم … ای لحظهی آوار در سكوت میان سطرهای شعر بمان ای نانوشته تو بمان برای میهنی كه برایش گریستیم و نترسیدیم تا دوباره بخندد لبهای...
به شهيد برفین چلچهمه هنوز کم سن و سال بودی که درد و کورد بودن را به خوبی درک کردی فهمیدی که کورد بودن یک درد و زن بودنت هزار درد است دیگر از جنس دوم بودن و شهروند...